دیروز یکی از بزرگترین هنرمندان آذربایجان «هابیل علی اوف» در سن 88 سالگی در گذشت. هابیل نوازنده ی چیره دست کمانچه بود که شاید آذربایجان دیگر هرگز چنین هنرمندی را به خود نبیند. وقتی از خود او می پرسیدند که چه می نوازی؟ جواب او این بود: «من نمی نوازم، ایفا می کنم.» و در واقع چنین بود. ملاحت موسیقی او، وقتی که آرشه را برروی سیم های کمانچه می کشید، چنان بود که انگار روح آدم را صیقل می داد. امکان ندارد که به ایفای هابیل گوش دهی و تحت تاثیر قرار نگیری.
هابیل علی اوف مثل خیلی از هنرمندان دیگر سرگذشت منحصر به فرد خود را در رو آوردن به هنر و این ساز دارد. وقتی امروز در سایت شخصی او را جستجو می کردم، برای من نحوه آشنایی او با موسیقی و کشف استعدادش جالب آمد.
او مدرسه را در هفت سالگی شروع کرد و همان زمان در خانه مستاجری داشتند که یکی از موسیقی دانان مشهور بود: آغدامسکی. که دائما اهل موسیقی به خانه نزد او رفت و آمد داشتند و با هم تمرین می کردند. هابیل در خفا به آنها گوش می داد. یک روز سر سفره ی غذا، ملاقه ای را از سفره برداشته با یک چوب به صورت ساز در می آورد و با دهن می نوازد. مادر تحت تاثیر قرار می گیرد: پسرم می خواهد کمانچه نواز شود. و چنین هم شد. هابیل در یازده سالگی اولین برنامه ی خود را روی سن با موفقیت انجام داد.
او در خاطرات خود از جنگ جهانی دوم می گوید: جنگ بود. اما من با این مسائل کار نداشتم. هر روز عصر توی ایوان می نشستم و می زدم. همه ی فامیل، در و همسایه عزادار جان باختگانشان بودند. یک روز خبر آمد که برادرم هم در جنگ جان باخت. مادرم به سر و کله خود زد. عجیب بود که من گریه ام نمی گرفت. هابیل به ساز پناه می برد تا با کمانچه ناله و فریاد انها را در آورد. هابیل می گوید جنگ تمام شد اما این ناله و فغان ها هرگز از ساز او نرفت. و لای سیم هایش پنهان شد.
می گویند کمانچه ساز سحر انگیزی ست. این ساز همیشه اسرار درونش را به نوازنده هایش باز گو کرده است، اما هابیل علی اوف اولین نوازنده ای ست که این پیام را دریافت. به خاطر همین بسیاری از آثارش بی بدیل و بی نظیر شد.
من به عنوان یک نوازنده بسیار از هابیل تاثیر می گرفتم. هنوز هم وقتی می خواهم به اعماق خودم سفر کنم، «بیات شیراز» هابیل را گوش می کنم. یک روز تولدم در ایران بود. می خواستیم کیک ببرم به دوستان گفتم که اگر تولد من است، اجازه بدید من موسیقی ام رو انتخاب کنم. همین بیات شیراز هابیل را گذاشتم تا برایم بنوازد. آنها گفتند: آخه این که آهنگ رقص نیست. ... ولی برای من بود.
یاد این هنرمند بزرگ گرامی.
هابیل علی اوف مثل خیلی از هنرمندان دیگر سرگذشت منحصر به فرد خود را در رو آوردن به هنر و این ساز دارد. وقتی امروز در سایت شخصی او را جستجو می کردم، برای من نحوه آشنایی او با موسیقی و کشف استعدادش جالب آمد.
او مدرسه را در هفت سالگی شروع کرد و همان زمان در خانه مستاجری داشتند که یکی از موسیقی دانان مشهور بود: آغدامسکی. که دائما اهل موسیقی به خانه نزد او رفت و آمد داشتند و با هم تمرین می کردند. هابیل در خفا به آنها گوش می داد. یک روز سر سفره ی غذا، ملاقه ای را از سفره برداشته با یک چوب به صورت ساز در می آورد و با دهن می نوازد. مادر تحت تاثیر قرار می گیرد: پسرم می خواهد کمانچه نواز شود. و چنین هم شد. هابیل در یازده سالگی اولین برنامه ی خود را روی سن با موفقیت انجام داد.
او در خاطرات خود از جنگ جهانی دوم می گوید: جنگ بود. اما من با این مسائل کار نداشتم. هر روز عصر توی ایوان می نشستم و می زدم. همه ی فامیل، در و همسایه عزادار جان باختگانشان بودند. یک روز خبر آمد که برادرم هم در جنگ جان باخت. مادرم به سر و کله خود زد. عجیب بود که من گریه ام نمی گرفت. هابیل به ساز پناه می برد تا با کمانچه ناله و فریاد انها را در آورد. هابیل می گوید جنگ تمام شد اما این ناله و فغان ها هرگز از ساز او نرفت. و لای سیم هایش پنهان شد.
می گویند کمانچه ساز سحر انگیزی ست. این ساز همیشه اسرار درونش را به نوازنده هایش باز گو کرده است، اما هابیل علی اوف اولین نوازنده ای ست که این پیام را دریافت. به خاطر همین بسیاری از آثارش بی بدیل و بی نظیر شد.
من به عنوان یک نوازنده بسیار از هابیل تاثیر می گرفتم. هنوز هم وقتی می خواهم به اعماق خودم سفر کنم، «بیات شیراز» هابیل را گوش می کنم. یک روز تولدم در ایران بود. می خواستیم کیک ببرم به دوستان گفتم که اگر تولد من است، اجازه بدید من موسیقی ام رو انتخاب کنم. همین بیات شیراز هابیل را گذاشتم تا برایم بنوازد. آنها گفتند: آخه این که آهنگ رقص نیست. ... ولی برای من بود.
یاد این هنرمند بزرگ گرامی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر