«رؤیاهای پروانه» یکی از فیلم هایی است که پیشنهاد می کنم ببینید. با تصاویری زیبا و شاعرانه ... یک فیلم درام و رمانتیک که زندگی دو این دو جوان سعی می کنند هر یک با شعر خود قلب او را تسخیر کنند.
در آشنایی سوزان از آنها می پرسد:
ـ شما چکاره اید؟
رشدی می گوید: ما شاعریم...
و سوزان می گوید: یعنی بیکارید ...
این تعبیر آشنا از شاعربودن، برایم بسیار آشناست. اما این دو شاعر فقیر آرزوی شهرت و از فقر و بیماری خلاص شدن را دارند.
شاعر ترک به نام «رشدی اونور» و «مظفر اوسلو» را که در سالهای 1920 تا 1942 زندگی می کردند به تصویر می کشد. داستان فیلم سرگذشت دو شاعر جوانی است که تلاش می کنند تا شعرهایشان را چاپ کنند و مدام با ناکامی روبرواند. آنها زندگی را از نگاهی شاعرانه تصویر می کنند. همه چیز عادی است تا اینکه «سوزان» یکی از دختران یکی از مقامات وارد شهر می شود. و
من توی اینترنت دنبال شعر رشدی گشتم ولی فقط یک شعر او را یافتم:
آوازی بخوان دلبندم
پرنده ها، میوه ها روی شاخه ها هستند
و تمام آرزوها
در راهی که به سوی خدا می روند
آوازی بخوان دلبندم
ما که کاری از دستمان بر نمی آید
تا غروب مهتابی مان را فرا نگیرد
و از شاخه ها پرندۀ ما پرواز نکند
آوازی بخوان دلبندم
(ترجمه از رسول یونان)
آوازی بخوان دلبندم
پرنده ها، میوه ها روی شاخه ها هستند
و تمام آرزوها
در راهی که به سوی خدا می روند
آوازی بخوان دلبندم
ما که کاری از دستمان بر نمی آید
تا غروب مهتابی مان را فرا نگیرد
و از شاخه ها پرندۀ ما پرواز نکند
آوازی بخوان دلبندم
(ترجمه از رسول یونان)