واقعا دردناک است سارا شورد!

قرار بود هفته ی پیش، محاکمه ی «سه کوهنورد امریکایی» آغاز شود. ولی حاضر نشدن یکی از متهمین در جلسات دادگاه، کار دادرسی را عقب انداخت. دو روز پیش متهم غایب یعنی خانم سارا شورد Sarah Shourd (32) در مصاحبه ای با بی بی سی علت غیبت خود چنینگفت: من نمی توانم به ایران برگردم.

او یکی از سه خبرنگار امریکایی ست که حدود دو سال پیش هنگام کوهنوردی در کوههایی در منطقه ی کردستان عراق به چنگ مرزبانان ایرانی افتاد. بسیاری از آگاهان معتقدند که در واقع آنها ربوده شدند. خانم سارا شورد 14 ماه را در زندان جمهوری اسلامی بسر برد. سپس رفعت اسلامی نصیب ایشان گردیده و او توانست به قید وثیقه آزاد و به امریکا برگردد. اما دو نفر دیگر Shane Bauer (28) and Joshua Fattal (28 هنوز در زندان بسر می برند. گفته می شود که برای محاکمه این گروه خانم سارا شورد باید به ایران برگردد و در دادگاه حاضر شود. ولی این خانم حاضر نیست تن به این ریسک داده و با پای خود وارد تله ای به نام ایران شود.

سارا از پزشک خود گواهی گرفته که از لحاظ روحی او را مریض نشان می دهد: «اختلالات استرسی» به گفته ی پزشک او اگر سارا برگردد این بیماری روحی می تواند آسیب جدی به او وارد کند. او می گوید خاطرات زندان در ایران دردناکترین لحظه های عمر اوست که هرگز او را ترک نخواهدکرد:

مصاحبه ی او را با بی بی سی در اینجا تماشا کنید:



سارای عزیز! من بعنوان یک ایرانی بسیار متاسفام که به جای خاطرات خوب و مهمان نوازی از سرزمین ما، چنین لحظه های دردآوری نصیب تو شده است. متاسفام که 14 ماه زندانی شدنت باعث ایجاد «اختلالات روانی» در تو شده، به طوری که حتی حاضر نیستی برای نجات جان دوست پسر خود که هنوز زندانی ست، خود را به دادگاه ایران معرفی کنی. من نمی دانم که چطور باید از تو دلداری کرد. مسلما ناگفته های بسیاری داری که به خاطر ملاحضات آن دو زندانی دیگر بر زبان نیاورده ای! هیچ کس بهتر از ما نمی تواند بفهمد که بر تو چه رفته است. ولی من فقط می خواهم توجه تو را به این مطلب جلب کنم که آنچه که شما دیده و تجربه کرده اید، و تو به عنوان «دردناکترین لحظه های زندگی» خود ثبت نموده ای، فقط بخش کوچک و شاید نمای کاملا متفاوتی از یک هزارم واقعیت هایی باشد که بر جوانان و مخصوصا دختران ما در زندان ها رفته و می رود. مسلما وضع تو از لحاظ غذا، مکان، لباس و شرایط زندگی بسیار از زندانهای سیاسی معمولی متفاوت بوده است. من امیدوار نیستم که هرگز تو طعم تلخ آنچه را که می گویم بچشی، ولی همانطور که گفتم اینها واقعیاتی است که تو به عنوان یک خبرنگار مسلما بدان اشراف داری. سارا جان قصد تخفیف دادن دردهایی را که کشیده ای ندارم، ولی مطمئنا تو هنوز نمی دانی سلول انفرادی و سرپا خوابیدن یعنی چه؟ سیلی بازجو یعنی چه؟ نمی دانی کف دستشویی را لیسیدن و یا مجبور به خوردن کثافات آدمها شدن یعنی چه؟ و از همه بدتر در آن شرایط غیر انسانی مجبور به ارضا کردن امیال کثیف جنسی بازجو شدن یعنی چه؟ به عبارتی حتما ملاحضات «خارجی» بودنت باعث شده تا تو لحظات دردناک کمتری را تجربه کنی. تو از ملاقات آقای رئیس جمهور یعنی تقریبا بالاترین مقام کشور برخوردار بوده . پارتی های کلفتی از جمله محمد علی کلی بوکسور نام آور مسلمان و یوسف اسلام خواننده مشهور مسلمان بریتانیایی را به دنبال داشته ای که با رهبر ایران نامه نگاری کرده و تقاضای آزادی تان را کرده بودند. ولی بسیاری از فرزندان ما بی پناه و در سکوت اسیر زندانبانانی شدند که هنوز هیچ کس نمی داند که چه برسرشان آمده.

من واقعا متاسفام سارا. واقعا دردناک است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!