رابطه ی استقلال، دمکراسی ، بازنشستگی و بی بی سی ...


بگذارید بدون مقدمه عرض کنم: بنظر من بسیاری از سیاستمداران، عالمان، جامعه شناسان ما که در خارج از کشور ادعای اپوزیسیون داشتند و دارند، یا فکر می کنند که دارند، باید بازنشسته شوند و بروند پی کارشان. مثلا بروند در جلوی خانه خود باغچه ای دست و پا کرده و طربچه و جعفری بکارند. یا اگر نوه ای دارند دست او را بگیرند و به پارک روند و روزهای گذشته شان را مرور کنند.

با داخل کشوری ها کاری ندارم. همه ی اینهایی که بعد از سی سال اقامت در خارج، قادر نشدند خودشان را به روز کنند، انگار دیگر تا ثریا دیوارشان کج می رود. اینها همانهایی هستند که در روزگار جوانی سیاست، علم، جامعه شناسی را در فضای هیجان زده ی کشور از پشت عینک های ایدئولوژی فرا گرفتند. در این زمینه بسیار هم باسواد شدند، ولی متاسفانه زمان برایشان در همان دوران استوپ کرد. هنوز با همان عینکی که از آن دوران به چشم داشتند، زندگی می کنند و دنیا را از پشت همان عدسی های دودی تماشا می کنند. یعنی اینکه باسواد شدند ولی پیشرفت نکردند. حالا اگر ایشان چه یک فیلسوف باشند یا یک بسیجی حزب الهی، فرقی در اصل نخواهد داشت. در هر دو، یک چیز مشترک است: مطرح نبودن استدلال. پر رنگ بودن «تعصب»! جواب های از پیش آماده و کلیشه ای!

***

یکی از کارهای جالب تلویزیون بی بی سی در برنامه های خود این است که این «عینک داران» را به جلو دوربین می کشاند و با سوالاتی از آنها باعث می شود تا «پسته ی بی مغز تا لب وا کند رسوا شود.» این هفته شاهد حضور دو کارشناس در میز گرد برنامه ی پرگار بودیم : آقای علمداری و آقای برقعی. موضوع برنامه «استقلال»، و رابطه ی آن با دمکراسی بود. تا قبل از این برنامه این حقیر تصویر دیگری از آقای برقعی به عنوان یک فعال ملی ـ مذهبی داشتم. اما وقتی عینک دودی ی ایشان را مشاهده کردم بسیار متاثر شدم. ایشان که دکترای جامعه شناسی داشته و مولف چندین کتاب است از عهده ی یک سوال ساده بر نیامد. و مرا به تعجب انداخت که واقعا چه کسانی طی این سالها سکان دار و بهتر است بگوییم دکان دار اپوزیسیون بودند؟!

خانم جوان خبرنگار در پنل دوم، در حین بحث، از ایشان پرسش می کند که اگر اپوزیسیون ایرانی بخواهد از غرب امکانات مالی درخواست و دریافت کند تا به مبارزات خود برای دمکراسی ادامه دهد ایراد کار در کجاست؟ آیا این به معنای وابستگی ست؟ و ایشان به صحرای کربلا می زند، برای اینکه فقط و فقط جواب ندهد. چرا که خودش هم بو برده است که جواب کلیشه ای ایشان کمتر از آن است که این خبرنگار جوان را قانع کند.

این معضل گرفتاری ی ایدئولوژیک تنها در بین ملی ـ مذهبی ها و یا ملی گراهای ما ریشه ندارد. بسیاری از کسانی که هنوز با ایدئولوژی های روزگار قدیم، روزگار سپری می کنند، سم مهلکی را به جنبش دمکراسی خواهانه ی ما وارد می کنند. از این رو ما پیشرفت نمی کنیم.

بهتر است خود با حوصله این گفتگو را تماشا کنید:

***

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!