«عشق سرخ پوش» نمرده است!
«آنهایی که تهرانِ پیش از انقلاب را به یاد دارند زن سرخپوش اطراف میدان فردوسی را دیدهاند. زنی بزککرده، لاغراندام، با قامتی متوسط، صورتی استخوانی که گذر عمر و ناگواری روزگار شکستهاش کرده بود. همه چیزش سرخ بود: کیف و کفش و جوراب و دامن و پیراهن و تل سر و بغچهی همیشهدردستش و این اواخر روسری و عصایش. .
تهرانیها نام «یاقوت» بر او گذاشته بودند و خود نیز چنین دوست داشت. سالها ــ میگویند بیست سی سال ــ هر روز، صبح تا شب، ساکت و آرام در حوالی میدان فردوسی ایستاده بود.[...] چنان به اطراف میدان نگاه میکرد که گویی همین لحظه کسی که منتظرش بوده از راه میرسد. [...] به پایین میدان نگاه میکرد. همه میگفتند جفای معشوقی که از او خواسته بود با لباس سرخ بر سر قرار بیاید و قالش گذاشته بود او را برای همیشه سرخپوش و خیاباننشین کرده بود. آدمها را یکییکی نگاه میکرد مگر یکی از آنها همانی باشد که باید. گاهی که خسته میشد روی سکوی مغازهها مینشست. مغازهدارهای اطراف با او مهربان بودند و به او چایی یا غذا میدادند. بعضی گفتهاند رهگذران به او پول هم میدادند و من خود این را ندیدم، ولی میدیدم که گاهی لاتها و کودکان ولگرد و گدا سربهسرش میگذاشتند و او ناچار به جای دیگری از میدان میرفت.»
با خود فکر کردم که پس هنوز عشق نمرده است. هنوز دنیای دیجیتال و «عشق دیجیتالی» نتوانسته همه ی عشاق را دیجیتالی کند. و هنوز کسانی هستند که به خاطر عشق واقعی نفس میکشند. این عکس ها برایم خیلی جالب آمد. گفتم با شما به اشتراک بگذارم:
لینک زیز هم یک برنامه ی رادیویی زمان قبل از انقلاب از این بانو است. مصاحبه با خود او هم در بخشی از این برنامه موجود است.
http://www.youtube.com/watch?v=fGcSY1_yvqc
نظرات
ارسال یک نظر