به همین سادگی



وقتی عمو «چرخ فلکی» یه می اومد سر از پا نمی شناختیم. پیر بود و بد اخلاق. اما مهم نبود. مهم این بود که بود و ما چرخ فلک داشتیم. چون همون هم گاهی می رفت و ماهها نمی اومد. 5 زار می گرفت که چند دقیقه ای ما رو بچرخونه. تو همین چند چرخش انگار این تمام دنیا بود که داشت به فرمون ما می چرخید... و همه چیز انگار مال ما بود. به همین سادگی! 
وقتی عمو چرخ فلکی یه می رفت، منتظر می موندیم. تنها آرزومون این بود که کاش محل مون یه چرخ فلک داشت.... یه چرخ فلک. به همین سادگی. 
 و
 
ـ ــــــ
عکس از اینترنت

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!